ای محارم! ای مقربین شاه! ای وزرا! ای رجال دولت! چرا حقیقت اوضاع را صاف و صریح به شاه عرض نمیکنید؟ شما که میدانید چه بغضها در دل مردم جمع شده، میدانید نوکر و رعیت چقدر به ستوه آمدهاند، میدانید ولایات به چه درجه خراب است. میبینید حقوق دولت و ملت را به چه بیرحمی غارت میکنند، میدانید سفرا و عموم غربا در حق ما چهها میگویند، میدانید وجود دولت و بنیان سلطنت تا به چه حد در تزلزل است، هزار بار پیش همدیگر درد دل کردید که ممکن نیست این اوضاع باقی بماند، پس چرا این مطلب را یک دقیقه زودتر به شاه عرض نمیکنید؟ میگوئید که میترسیم شاه از این حرفها خوشش نیاید، پس معنی دولتخواهی چیست؟ اگر جزئی احتیاط شخصی را بر کلی مصلحت دولت ترجیح بدهید پس از نامردهای خائن چه فرقی خواهید داشت.
یک دقیقه به اطراف خود نگاه بکنید و ببینید در همین عهد ما چه دستگاهها منهدم شدند، چه سلاطین فرار کردند، چه تختها سرنگون شدند و چه وجودهای عزیز به خاک مذلت افتادند. همه این مصائب نبود مگر از بیرحمی مقربین خائن که نگذاشتند آن صاحب دولتان مظلوم از کمند تملقات ایشان یک دقیقه معاف بمانند. اگر در حق ولینعمت خود به قدر ذرهای صداقت و انصاف داشته باشید باید در میان این خطرات مهیب آنی ساکت ننشینید و اگر بدبختانه این قدر رگ مردی ندارید که حقیقت اوضاع را بیپرده عرض نمائید اقلا این قدر شعور داشته باشید که عرایض ما را تکذیب نکنید. حالا که ما خواه به جنون خواه به دولتخواهی به این جاده شهادت وطنپرستی افتادهایم بگذارید مطالب این مظلومین زبان بسته را بیضربتهای شماتت شما در آستان همایون به درستی معروض بداریم. عوض اینکه این شاه خوش فطرت، این شاه عاقل، این شاه مظلوم را رئیس یک گروه گداهای اسیر نگاه بدارید بگذارید، بگذارید ما این وجود معالی صفات را شاهنشاه آدمیان ایران بسازیم.
نمره دهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه
----------------------------------------------------------------------
یادداشت راوی
راوی پیشتر هم از علاقهای که به روزنامه شرق داشت گفته بود و اینجا دوست داره اضافه کنه بیشتر این علاقه به خاطر صفحههای میانی این روزنامه و به ویژه صفحه اندیشه بود، برای همین هم راوی دوست داره این پست این وبلاگ را به علی معظمی تقدیم کنه که او هم خواه به جنون خواه به دولتخواهی در جاده انسان دوستی افتاده و این روزها زیر ضربت شماتت عدهای گرفتاره. به امید آزادی او.