۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

باید تف کرد و رفت

ا
[وزیر:] کجا می‌توان اظهار کرد که در ایام فراغتِ این سلطنت در مثل آذربایجان مملکت که مامورین آبدارخانه در آنجا مواجب بیست فوج را صرف لهو و لعب خود می‌کنند شاهنشاه آینده ایران یک اطاق نشیمن ندارد. این است که می‌گویم باید تف کرد و رفت.

[قانون:] نه خیر جناب وزیر. باید ماند. باید آدم شد و باید اولاد و ملت خود را به ترویج آدمیت از این دریای نکبت خلاص کرد.

روزنامه قانون، نمره چهاردهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه


۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

ای اولیای نکبت ایران، بیدار شوید، زیرا که ما اهل نظام آدم شده‌ایم


به اهل قانون مژده می‌دهیم که این روزها خیالات ایران در همه جا در جوش و خروش است. حرف‌ها می‌زنند و مردانه‌گی‌ها ظاهر می‌سازند که چند سال قبل به عقل محال می‌آمد. موافق اخبار صحیح جمعی از امرا و صاحب‌منصبان عسگریه متفقأ این شرح ذیل را به اولیای دولت ابلاغ کرده‌اند.


ای اولیای دولت!
این چه اوضاع، این چه محشری است که در ایران به پا کرده‌اید؟ چرا این خلق بی‌چاره را به این بی‌رحمی تعاقب می‌کنید؟ اینطور حبس و شکنجه و قتل و غارت با کدام دین، با کدام قانون درست می‌آید؟ ما اهل نظام تا کی باید در دست شما اسباب این شقاوت‌های ملت‌کُش بشویم؟ و در ازای این اطاعت و بردباری ما این چه ننگ‌هاست که بر سر ما جمع کرده‌اید؟ مناصب و مواجب و حقوق نظامی ما را ببینید به چه نوع رذالت‌ها آلت رسوایی این ملتِ سیاه‌روز قرار داده‌اید. ببینید ما اهل نظام را چه قدر بی‌غیرت و بی‌عار می‌دانید که اراذل ِ فراش‌خلوت‌های خود را نه تنها بر صاحب‌منصبان و امرای نظام بلکه بر خود وزیر جنگ، بر خود پسر پادشاه، به این تسلط سوار می‌کنید. در میان ما آدم‌ها هست که هفت پشتشان در خدمت این دولت شهید شده و حالا شما بدون هیچ شرم آن‌ها را مجبور می‌کنید که از برای تحصیل چند شاهی مواجب کثیف ِ خود بروند و کفش غلام‌بچه‌های آبدارخانه را روزی هفتاد دفعه ببوسند. ما تا امروز کور و از حقوق و تکالیف خود بی‌خبر بودیم. چنان تصور می‌کردیم که این مواجب را به صد نوع قرمساقی از شما گدایی می‌کنیم، همه را از خانهٔ پدرتان آورده‌اید و محض مرحمت به ما تصدق می‌دهید. حالا تازه می‌فهمیم که این مواجب از همان مالیات است که ما خلق ایران به جهت حفظ حقوق خودمان می‌دهیم و شما به آن رسوایی صرف اسیری این خلق می‌سازید.

گذشت آن زمانی که ما شما را ولی نعمت خود تصور می‌کردیم و به فریب وعده‌های شما مال و جان و دین و ملتِ ما را اسباب این قسم هرزگی‌های سفیهانهٔ شما قرار می‌دادیم. سیل ظلم‌های شما و زاری خلق ایران و آواز قانون ما را بیدار کرده. حالا خوب می‌بینیم که پروردگار رحیم ما را از برای عبودیت امثال شما نیافریده است. حالا کاملا مطلع هستیم که موافق قانون خدا ما اهل نظام باید مستحفظ حقوق ملت باشیم، نه اینکه در دست شما مثل حیوانات سبع برادران دینی و ابنای وطن خود را به جهت رضای خاطر شما در زیر لگد ِ افواجِ ما زجرکش نماییم. حالا به درستی فهمیده‌ایم که همه این بدبختی‌های ایران از غفلت و عدم اتفاق ما بود. حالا به شما خبر می‌دهیم که معنی و قدرت اتفاق را فهمیده و آدم شده‌ایم. حالا دیگر تنها نیستیم که شما به‌دلخواه خود ما را اسباب اسیری همدیگر و میرغضب ملت قرار بدهید. بعد از این عوض اینکه غلامِ بچه‌فراش‌های شما و آلت شکنجه این ملت بشویم چاکر باشعور ملت ایران و مستحفظ حقوق آدمیان خواهیم بود. بعد از این جان خواهیم داد اما از برای حقوق آدمیت خودمان نه از برای رونق این رذالت‌های شقی که شما تیول ابدی خود قرار داده‌اید. بیدار شوید ای اولیای نکبت ایران، بیدار شوید، زیرا که ما اهل نظام آدم شده‌ایم.




روزنامه قانون، نمره چهاردهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

حرف آدمیت چیست



شما که الان می‌خواهید این صفحه را بخوانید البته از یک قرار اصلی ما بی‌خبر نیستید. کسی که آدم نباشد نباید این جریده را بخواند. اگر شما آدم هستید و تعهد می‌کنید که بعد از این هم آدم بمانید شراکت شما را در تحقیق این مطالب با کمال مسرت قبول می‌کنیم. ولیکن اگر خدای نخواسته آدم نیستید و در وجود خود هیچ جوهر آدمیت نمی‌بینید، پس توقع ما و مصلحت شما این است که بلاتأمل این قرائت را ترک و دیگر به این اوراق هیچ دست نزنید.

از اینکه با وجود این اخطار باز این کلمات را می‌خوانید معلوم می‌شود که آدمیت خود را اقرار و تصدیق می‌نمائید. ما هم به اقتضای این تصدیق شما از این دقیقه به بعد شما را وجود معقول و آدم خواهیم شناخت. بعد از این شما محرم و امین مطالب ما هستید و به حکم اصول آدمیت بر ما واجب خواهد بود که در اعانت و تقویت شما آنچه در قوه ما باشد صرف اهتمام نمائیم. همتی که از دیانت و مردانگی شما توقع داریم این است که در این سلسله آدمیت بقدریکه بتوانید مصدر خیر و سرمشق معقولیت بشوید.

حرف آدمیت چیست؟
حرف ما همان مطلب است که دین و عقل شما هر ساعت در قلب شما فریاد می‌زند. ما می‌گوئیم خداوند عالم همهٔ افراد بشری را انسان آفریده است و به هر یک از ما این مأموریت مبارک را کرامت فرموده که خود را به اجتهاد شخصی از پایه انسانیت به مقام آدمیت برسانیم. می‌گوئیم معنی و قدرت آدمیت بروز نخواهد کرد مگر در اتحاد آدمیت. اگر ما غافل از این حقیقت اساسی بخواهیم خارج از اتحاد آدمیت حرکت بکنیم لابد همین‌طور که می‌بینید طعمه این جانورانِ ملت‌خور خواهیم بود. ولیکن اگر به توفیق انوار علم معنی مأموریت خود را درست درک نمائیم و مبنای اقدامات خود بر اتحاد آدمیت بگذاریم، مقام افراد و قدرت جماعت ساعت به ساعت بالاتر خواهد رفت و خواهیم رسید به آن سعادت که جمیع انبیا و اولیای علم به امم روی زمین وعده فرموده‌اند. و چون بر ما محقق شده که ظهوران عالمِ سعادت ممکن نخواهد بود مگر آن وقتی که عدد آدمیان به یک عددِ قدسی برسد و چون حصول آن عدد قدسی موقوف به مجاهدت آدمی است ما که به شرف آدمیت افتخار می‌کنیم شب و روز به‌جز تکثیر عدد آدمیان و حصول آن عدد قدسی هیچ خیال و آرزویی نداریم و به متایعت همین آرزوست که الان به این صورت غیبی آمده‌ایم در این زاویه مخصوص به زبان صفا شما را به سعادت آدمیت دعوت می‌نمائیم.

در مقامات آدمیت ما نقطه‌ای نخواهید یافت که روح و دین و عقل و مصلحت شما تماما تصدیق و تمجید نکند.
و نکته‌ای که قطعأ شما را متعجب خواهد ساخت این است که امروز نجات جمعی از برادران مظلوم در دست شماست. اگر معنی آدمیت خود را درست درک نمائید و اگر تکالیف این مقام عالی را چنانکه باید بعمل بیاورید شکی نداشته باشید که بدون مرارت شخصی به یمن حکمت این سلسله اسباب احیای یک ملک خواهید بود. ولیکن اگر خدای نخواسته به‌واسطه سستی ادراک خود در این طریقت فلاح بی‌مصرف و بی‌طرف بمانید بدانید که بواسطه همین غفلت خود بی‌آنکه ملتفت بشوید مقویِ ظلم و بیش از آنچه تصور نمائید اسباب خرابی این ملک خواهید بود.




روزنامه قانون، نمره سیزدهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

دلیل آن‌ها شمشیر میرغضب


بعضی خیرخواهان از دور تاسف می‌خورند که چرا با مدعیان خود نمی‌سازیم؟ چه نسبت هست میان ما و آن‌ها؟ ما آزاده عقل، آن‌ها عبد ذلیل تقلید. دین ما عدالت و اخوت، مذهب آن‌ها ظلم و شرارت. ما مؤمن آفتاب علم، آن‌ها دشمن انوار معرفت. حجت ما کلام حق، دلیل آن‌ها شمشیر میرغضب. آن‌ها مخرب زندگی ایران، ما مؤسس عمارت جهان.



روزنامه قانون، نمره یازدهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

فیلترینگ


دولتی که قانون ندارد، نه دین دارد، نه انصاف نه شعور.
از جمله شقاوت‌های سفیهانهٔ دولتِ بی‌قانون یکی این است که وجودهای ممتاز ملت را به‌ اقسام صدمات وحشیانه تعاقب می‌نماید که در باب قانون چرا کاغذپرانی می‌کنید. ای جنابان کمالات پناه! با وجود چنین پرواز عالم‌گیرِ قانون از چنان تدابیر بربری به‌جز اینکه خود را بیشتر مورد لعن و نفرت دنیا بکنید چه حاصل؟



روزنامه قانون، نمره یازدهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

ترویج آدمیت یا "شبکه سازی به سبک قرن نوزدهم"


اجرای این مأموریت عظمی تماما محول به علم و کفایت آن وجود مکرم است. در میان این خدمات بزرگ که روح آدمیت از همت شریف منتظر است این چهار فقره ذیل را مخصوصا محل توجه عالی می‌سازیم؛

اولا این الواح قوانین را به‌ هر جا و به هر کس که شایسته بدانید به یک طریق مناسب برسانید.
ثانیا در میان علما و فضلا و آدم‌های ممتاز هر کس را مستحق بدانید با تعلیمات کافی امین آدمیت قرار بدهید.
ثالثا چون طایفه نساء در هر ملک و در هر عصر بهترین عمال ترویج حقایق بوده، مخصوصا بر معرفت عالی حتم است که به هر وسیله مشروع نیکان و پاکان این نصف محترم ملت را مربی جنس خود و محرک اشتغال غیرت عامه قرار بدهید.
رابعا چون بعضی امنا بی‌اختیار تمام هستی خود را وقف آدمیت کرده و در واقع از شهدای معنوی این حقایق هستند، شرط انصاف و وظیفه آدم‌پروری اینست که در اعانت و دستگیری ایشان به قدر قوه بذل همت فرمائید و بیشتر توجه کریمانه را صرف این تدبیر نمائید که جمیع آحاد آدمیت اگرچه ماهی یک دینار باشد به امنای مستحق مخصوص خود امداد مادی برسانند.



نمره دهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه

آدم شو


شخصی از اصفهان می‌نویسد دولت بی‌قانون کدام است؟
آن است که رعیت را به میل خود می‌چاپد، حقوق ملت را به هر اجنبی که می‌خواهد می‌فروشد، خزاین ملک را به هر نوع رذالت که میل دارد تلف می‌کند، مواجب و طلب‌های نوکرها را بدون هیچ خجالت می‌خورد، تعهد و امضای خود را مردانه‌وار منکر می‌شود و هر دقیقه که بخواهد چشم‌های تو را می‌‌کند، عیال تو را به کوچه می‌ریزد، اموال تو را ضبط و شکم تو را پاره می‌کند.

چه بکنیم که اینطور نشود؟
آدم بشو و قانون بخواه.


نمره دهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه

و این البته خلاف قاعده است


یکی از جوانان ما که در دارالفنون طهران تربیت یافته خواهش می‌کند که این سوال و جواب‌ها را در اینجا چاپ نمائیم.
---------------------

امتیازات این ملک را چرا به رعایای این ملک ندادند؟
به علت اینکه بنای ما این است که رعیت ما به‌قدر امکان فقیر بماند.

چرا نمی‌گذارند مردم اولاد خود را در خارج تربیت کنند؟
به علت اینکه می‌خواهیم رعیت ما به‌قدر امکان نادان و چشم بسته بماند.

چرا به امضای سایر دول کرورها پول می‌دهند و به امضای دولت ما یک غاز نمی‌دهند؟
برای اینکه خود دولت ما هر روز بر امضا و بر قرارهای خود هزار تف می‌کند.

چرا پادشاه خودش سه دفعه رفت فرنگستان و در این چهل سال نگذاشت پسرهایش از جای خود حرکت کنند؟
زیرا که مصلحت این شده است که شاهزادگان ما به قدر امکان جاهل و کم‌نام و بی‌مصرف باشند.

چرا اشخاص بی‌علم و بی‌هنر را بر سایرین ترجیح می‌دهند؟
زیرا که می‌خواهیم اسم و رسمِ علم و هنر در ایران به‌کلی منسوخ بشود.

چرا به این شدت منکر علم و دشمن فضل شده‌ایم؟
زیرا که علم چشم و گوش مردم را باز می‌کند و آن‌وقت مردم زبان و جرأت پیدا می‌کنند و می‌آیند می‌گویند ما حیوان نیستیم و می‌خواهیم مثل دیگران آدم باشیم و حقوق خود را مثل آدم حفظ بکنیم و این البته خلاف قاعده است.


نمره دهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

رئیس گروه گداهای اسیر یا شاهنشاه آدمیان


ای محارم! ای مقربین شاه! ای وزرا! ای رجال دولت! چرا حقیقت اوضاع را صاف و صریح به شاه عرض نمی‌کنید؟ شما که می‌دانید چه بغض‌ها در دل مردم جمع شده، می‌دانید نوکر و رعیت چقدر به ستوه آمده‌اند، می‌دانید ولایات به چه درجه خراب است. می‌بینید حقوق دولت و ملت را به چه بی‌رحمی غارت می‌کنند، می‌دانید سفرا و عموم غربا در حق ما چه‌ها می‌گویند، می‌دانید وجود دولت و بنیان سلطنت تا به چه حد در تزلزل است، هزار بار پیش همدیگر درد دل کردید که ممکن نیست این اوضاع باقی بماند، پس چرا این مطلب را یک دقیقه زودتر به شاه عرض نمی‌کنید؟ می‌گوئید که می‌ترسیم شاه از این حرف‌ها خوشش نیاید، پس معنی دولت‌خواهی چیست؟ اگر جزئی احتیاط شخصی را بر کلی مصلحت دولت ترجیح بدهید پس از نامردهای خائن چه فرقی خواهید داشت.

یک دقیقه به اطراف خود نگاه بکنید و ببینید در همین عهد ما چه دستگاه‌ها منهدم شدند، چه سلاطین فرار کردند، چه تخت‌ها سرنگون شدند و چه وجودهای عزیز به خاک مذلت افتادند. همه این مصائب نبود مگر از بی‌رحمی مقربین خائن که نگذاشتند آن صاحب دولتان مظلوم از کمند تملقات ایشان یک دقیقه معاف بمانند. اگر در حق ولی‌نعمت خود به قدر ذره‌ای صداقت و انصاف داشته باشید باید در میان این خطرات مهیب آنی ساکت ننشینید و اگر بدبختانه این قدر رگ مردی ندارید که حقیقت اوضاع را بی‌پرده عرض نمائید اقلا این قدر شعور داشته باشید که عرایض ما را تکذیب نکنید. حالا که ما خواه به جنون خواه به دولت‌خواهی به این جاده شهادت وطن‌پرستی افتاده‌ایم بگذارید مطالب این مظلومین زبان بسته را بی‌ضربت‌های شماتت شما در آستان همایون به درستی معروض بداریم. عوض اینکه این شاه خوش فطرت، این شاه عاقل، این شاه مظلوم را رئیس یک گروه گداهای اسیر نگاه بدارید بگذارید، بگذارید ما این وجود معالی صفات را شاهنشاه آدمیان ایران بسازیم.



نمره دهم– تاریخ ذکر نشده است، تقریبا شانزده سال قبل از انقلاب مشروطه

----------------------------------------------------------------------
یادداشت راوی
راوی پیش‌تر هم از علاقه‌ای که به روزنامه شرق داشت گفته بود و اینجا دوست داره اضافه کنه بیشتر این علاقه به خاطر صفحه‌های میانی این روزنامه و به ویژه صفحه اندیشه بود، برای همین هم راوی دوست داره این پست این وبلاگ را به علی معظمی تقدیم کنه که او هم خواه به جنون خواه به دولت‌خواهی در جاده انسان دوستی افتاده و این روزها زیر ضربت شماتت عده‌ای گرفتاره. به امید آزادی او.


۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

شب و روز از ته دل فریاد می‌کنیم؛ الله اکبر


یک ملای خراسانی از عشق‌آباد می‌نویسد:
آشنایان حقیر ملامت می‌کنند که چرا ترک وطن کرده پناه به دولت روس آورده‌ام. بنده هم در جواب از وزرای دولت‌پرور ِ ما می‌پرسم چرا این خلایق بی‌حصر از ایران کنده‌اند و گرسنه و پا برهنه به تفلیس و اسلامبول و مصر و هندوستان و حتی به صحراهای افریقیه فرار می‌کنند؟ آیا در خاک این وطن چند هزار سالهٔ ما چه واقع شده که هزارها مثل بنده مسلمانان بیچاره این صحرای ترکمان را مجبورا بر ارض اقدس ترجیح داده‌اند. اگر اولیای مملکت ارای طهران به قدر زن‌های ترکمان عار می‌داشتند می‌بایستی هزار بار وجود منحوس خود را معدوم کرده باشند که چرا در این بیابان‌های مهیب دیگران توانستند در ظرف چند سال راه‌آهن و امنیت و آبادی‌ها و قانون بر پا بکنند و خلق ایران از وحشت خرابی‌های ما و از دست میرغضب‌های ظلم پناه به‌ مرحمتِ صالداتِ روس می‌برند. ما اولاد ایران که در زیر حمایت این دولت اجنبی جمع شده‌ایم غیرت و دولت‌خواهی ما از هیچ کس کمتر نیست. ما از جان و دل هواخواه استقلال و شوکت ایران هستیم ولیکن باید با هزار تشکر دعاگوی رٱفت امپراطور اعظم و ممنون قانون روس باشیم که می‌گذارند در این صحرا اقلا در آخر عمر نفس بکشیم و از برای آن برادران بدبخت که تحت مرحمت اولیای طهران اسیر مانده هیچ امیدی نمی‌بینم مگر همان کرامتِ آدمیت که سروش قانون به خلق ایران اعلام می‌فرماید.

حیف که این اوقات نمی‌توانم به ایران برگردم ولیکن چون بر عهدهٔ هر ذیشعور واجب می‌دانم که آنچه بتواند نسبت به این قافله فلاح که در ایران راه افتاده مصدر خدمت بشود، علی‌العلاجه در این وادی غربت به‌ هر نوع گدایی چند شاهی پول جمع کردم و فرستادم به ‌یکی از جوامع شریفهٔ شهرِ ... که به توسط امنای آنجا صرف ملازمان آن کارخانهٔ سعادت بشود. لازم نیست به تفصیل عرض بکنم که عمومِ هموطنان ما در این صفحات به چه قِسم دلسوختگیْ هم‌خیال و همدست شده‌اند. همین قدر مطلع باشید که همه‌گی دو دست دعا را بلند کرده شب و روز از ته دل فریاد می‌کنیم؛ الله اکبر.



نمره هشتم– تاریخ ذکر نشده است.

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

ای شاه! جوانان این عصر زندگی می‌خواهند


از نجبای اصیل کرمان یک جوان صاحب سخن می‌نویسد؛
جریده‌ی قانون با اینکه در ملک آزاد چاپ می‌شود باز رسم تملق را از دست نمی‌دهد. شما متصل بر وزرا ایراد می‌گیرید و در هر موقع از شاه تعریف می‌کنید. وزرا کیستند؟ وزرا چیستند؟ این‌ها را که منتخب کرده است؟ بجز شاه که می‌تواند در دنیا اینطور وزرا پیدا بکند؟ این‌ها چه قابلیت دارند که بیایند بر ما برتری بفروشند. این‌ها را خود شاه بر ما سوار کرده است. امین‌السلطان کی گفت بیائید جمیع وزارت‌های دولت را تیول من قرار بدهید؟ کی ادعا کرد که کل بزرگان دولت باید غلام زرخرید او باشند؟ ما هیچ حق ایراد به امین‌السلطان نداریم. اگر او از میان برود خود شاه قطعا مجهول‌تر و معیوب‌تر از او را اختراع خواهد کرد. شاه محققا از آدم قابل بدش می‌آید و محققا مواظب است که وزارت‌ها و مناصب دولت همه بقدر امکان توی [؟] درهم و پریشان باشند. از یک طرف اسم چهل نفر را وزیر می‌گذارد از طرف دیگر علاوه بر همه‌ی وزارت‌ها هشتاد منصب بزرگ را به ‌یک بچه پیش‌خدمت می‌بخشد. حالا که در ملک آزاد هستید اقلا حرف را صاف و صریح بگویید. چه ضرور این وزرای بدبخت را در نظر عوام هدف تیر ملامت قرار بدهید. اگر می‌خواهید به پادشاه و به ایران خدمت بکنید بنویسید؛ ای شاه! جوانان این عصر دیگر چندان میل به خریت ندارند، بوی آدمیت شنیده‌اند و از شما دولت و زندگی و قانون می‌خواهند.




نمره هشتم– تاریخ ذکر نشده است.

بعضی زن‌های محترم در ترویج آدمیت حقیقتا کرامت می‌کنند


نصف هر ملت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمی‌رود مگر به‌ معاونت زن‌ها. زن‌های ایران باید ملائکه ترویج آدمیت باشند. وجود آنها را در هر مقام باید خیلی محترم داشت. یک زن که آدم باشد می‌تواند بقدر صد مردِ عاقل از برای پیشرفت آدمیت مصدر خدمت بشود. چنانکه الان در طهران و در چند ولایات ایران بعضی زن‌های محترم در ترویج آدمیت حقیقتا کرامت می‌کنند. حالا که در ایران بسی مردها زن شده‌اند جای آنست که زن‌ها به شوهر‌های خود قدری درس مردی بدهند.


نمره هفتم– تاریخ ذکر نشده است.

۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

برویم با میرغضب‌های ظلم کشتی بگیریم؟



- اگر پادشاه ما چنانکه مکرر می‌گویید واقعا طالب نظم ایران است پس چرا این مجلس شورای ملی را یک روز زودتر فراهم نمی‌آورد؟
- سببش همان است که خود پادشاه مکرر بیان فرموده. از برای تنظیم یک دولت میل پادشاه کافی نیست باید خود خلق هم اینقدر شعور داشته باشند که به ‌مقام طلب قانون برخیزند.

- من یکی از اجزای این خلق و به‌اندازه‌ی شعور خود طالب و مشتاق قانون هستم چه می‌توانم بکنم؟
- اگر اینطور تنها بمانی هیچ. اما اگر معنی اتفاق را بفهمی و با جماعت آدمیان اتفاق نمایی آنوقت ممکن است که به‌اتفاقِ آدمیت دنیا را تغییر بدهی.

- از اتفاق مثل من ضعیف و بیچاره چه کارسازی خواهد شد؟
- ضعف وجود شماهیچ ربطی به مطلب ما ندارد. مقصود ما از اتفاق این نیست که یاغی بشویم و برویم با میرغضب‌های ظلم کشتی بگیریم. ما با هیچ‌کس ابدا زد و خورد جسمانی نخواهیم داشت. ما به‌ جز دلیل و حرفِ حق هیچ اسلحه‌ی دیگری نداریم. اتفاق ما عین صلح، اقوال ما تماما مشروع و وجود ما تسلیم محض است.

- چنان اتفاقِ بی‌صدا و بی‌حرکت چه فایده‌ای خواهد داشت؟
- بر این مساله اتفاق خبط عمده‌ی خلق ما در همین حرف است. خیال می‌کنند قدرت اتفاق باید فقط در مقاومت جسمانی ظهور بکند. نمی‌توانند تصور بکنند که از اتفاقِ مردم اگرچه بی‌صدا و بی‌حرکت باشد چه نوع قدرت عظیم حاصل می‌شود. غافل از این حقیقت هستند که اگر اهل یک ملک در طلب قانون تنها به‌قول هم متفق بشوند در صورتی هم که قدمی برندارند ممکن نیست که در آن ملک قانون ظهور نکند.

- چنان اتفاق معنوی را به این گروه احمق چه طور حالی بکنیم؟
- تو خودت اول حالی بشو، ما ضامن که به دیگران بهتر از شما حالی نمائیم.

- فرض می‌کنیم که من حالی شدم، تکلیف من چه خواهد بود؟
- تکلیف تو واضح است. اگر در این حرف‌های ما لفظی یا نکته‌ای پیدا کرده‌ای که به قدر ذره ای خلاف دین و خلاف عقل تو باشد بی‌سوال و جواب ما را تکفیر بکن و رد بشو و اگر چنانکه امید داریم این مطالب را صحیح و از برای نظم ایران مفید می‌بینی پس الان در پیش خود و در پیش خدای خود اقرار بکن که آدم هستی و آدم خواهی بود و بعد به ‌اقتضای شعور و همت خود در هر مقام هر قدر که در قوه داری در ترویج آدمیت بکوش.

- در ترویج آدمیت چه می‌توانم بکنم؟
- اگر پول داری پول بده. اگر اعتبار داری اعتبار بده. اگر قلم داری بنویس. اگر زبان داری حالی بکن. اگر هیچ نمی‌توانی بکنی اقلا اسم خود را آدم بگذار. اقلا در قلب خود منکر آدمیت مباش. اقلا به جهت تملقِ دیگران به ما فحش مگو.


نمره ششم– غرهٔ ذی‌حجه 1307

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

دربخانه؛ بی‌هنر و بی‌عار


عقلای خارجه می‌گویند با اینکه اهل ایران ذاتا خیلی باهوش و بیش از هر جنس آسیا طالبِ علم و مستعد ترقی هستند، این اوقات در وزارت‌ها و بر مناصب بزرگ دولت خیلی کم آدمِ قابل دیده می‌شود.
این حرف بسیار صحیح و سببِ آن واضح است. در هر ملکی که برحسب سوء‌اتفاق یک وزیرِ جاهل بر کل امور مسلط بشود، علم و هنر لابد باید از دوایر دولت فرار بکنند. رئیس ِ ناقابل به جهت حفظ مقام خود مجبور است به هر قسم تدبیر اهتمام نماید که عموم اهلِ دربخانه از خودش پست‌تر و نابکارتر باشند. در هر وجودی که فی‌الجمله هوش و علم ببیند باید لابد دشمن او باشد. توقع او از رؤسای امور فقط این خواهد بود که بی‌هنر و بی‌عار باشند. بدیهی است که در چنان دستگاه نه تنها مردم پیِ معرفت نخواهند رفت بلکه سعی خواهند کرد آنچه هم می‌دانند فراموش بکنند. چنانکه الآن جمعی از وجودهای ممتاز ایران بجهت دفع حسدِ این رؤسای ناقابل سعی دارند خود را بقدر امکان بی‌هنر و احمق قلم بدهند. در این‌صورت چه جایِ تعجب است که فضل و هنر در دربخانهٔ دولت به‌کلی مفقود و جمیع مناصب و مصالح این ملک بازیچهٔ جبال نابکار شده باشد.



نمره پنجم– غرهٔ ذی‌القعده 1307