۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

شب و روز از ته دل فریاد می‌کنیم؛ الله اکبر


یک ملای خراسانی از عشق‌آباد می‌نویسد:
آشنایان حقیر ملامت می‌کنند که چرا ترک وطن کرده پناه به دولت روس آورده‌ام. بنده هم در جواب از وزرای دولت‌پرور ِ ما می‌پرسم چرا این خلایق بی‌حصر از ایران کنده‌اند و گرسنه و پا برهنه به تفلیس و اسلامبول و مصر و هندوستان و حتی به صحراهای افریقیه فرار می‌کنند؟ آیا در خاک این وطن چند هزار سالهٔ ما چه واقع شده که هزارها مثل بنده مسلمانان بیچاره این صحرای ترکمان را مجبورا بر ارض اقدس ترجیح داده‌اند. اگر اولیای مملکت ارای طهران به قدر زن‌های ترکمان عار می‌داشتند می‌بایستی هزار بار وجود منحوس خود را معدوم کرده باشند که چرا در این بیابان‌های مهیب دیگران توانستند در ظرف چند سال راه‌آهن و امنیت و آبادی‌ها و قانون بر پا بکنند و خلق ایران از وحشت خرابی‌های ما و از دست میرغضب‌های ظلم پناه به‌ مرحمتِ صالداتِ روس می‌برند. ما اولاد ایران که در زیر حمایت این دولت اجنبی جمع شده‌ایم غیرت و دولت‌خواهی ما از هیچ کس کمتر نیست. ما از جان و دل هواخواه استقلال و شوکت ایران هستیم ولیکن باید با هزار تشکر دعاگوی رٱفت امپراطور اعظم و ممنون قانون روس باشیم که می‌گذارند در این صحرا اقلا در آخر عمر نفس بکشیم و از برای آن برادران بدبخت که تحت مرحمت اولیای طهران اسیر مانده هیچ امیدی نمی‌بینم مگر همان کرامتِ آدمیت که سروش قانون به خلق ایران اعلام می‌فرماید.

حیف که این اوقات نمی‌توانم به ایران برگردم ولیکن چون بر عهدهٔ هر ذیشعور واجب می‌دانم که آنچه بتواند نسبت به این قافله فلاح که در ایران راه افتاده مصدر خدمت بشود، علی‌العلاجه در این وادی غربت به‌ هر نوع گدایی چند شاهی پول جمع کردم و فرستادم به ‌یکی از جوامع شریفهٔ شهرِ ... که به توسط امنای آنجا صرف ملازمان آن کارخانهٔ سعادت بشود. لازم نیست به تفصیل عرض بکنم که عمومِ هموطنان ما در این صفحات به چه قِسم دلسوختگیْ هم‌خیال و همدست شده‌اند. همین قدر مطلع باشید که همه‌گی دو دست دعا را بلند کرده شب و روز از ته دل فریاد می‌کنیم؛ الله اکبر.



نمره هشتم– تاریخ ذکر نشده است.

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

ای شاه! جوانان این عصر زندگی می‌خواهند


از نجبای اصیل کرمان یک جوان صاحب سخن می‌نویسد؛
جریده‌ی قانون با اینکه در ملک آزاد چاپ می‌شود باز رسم تملق را از دست نمی‌دهد. شما متصل بر وزرا ایراد می‌گیرید و در هر موقع از شاه تعریف می‌کنید. وزرا کیستند؟ وزرا چیستند؟ این‌ها را که منتخب کرده است؟ بجز شاه که می‌تواند در دنیا اینطور وزرا پیدا بکند؟ این‌ها چه قابلیت دارند که بیایند بر ما برتری بفروشند. این‌ها را خود شاه بر ما سوار کرده است. امین‌السلطان کی گفت بیائید جمیع وزارت‌های دولت را تیول من قرار بدهید؟ کی ادعا کرد که کل بزرگان دولت باید غلام زرخرید او باشند؟ ما هیچ حق ایراد به امین‌السلطان نداریم. اگر او از میان برود خود شاه قطعا مجهول‌تر و معیوب‌تر از او را اختراع خواهد کرد. شاه محققا از آدم قابل بدش می‌آید و محققا مواظب است که وزارت‌ها و مناصب دولت همه بقدر امکان توی [؟] درهم و پریشان باشند. از یک طرف اسم چهل نفر را وزیر می‌گذارد از طرف دیگر علاوه بر همه‌ی وزارت‌ها هشتاد منصب بزرگ را به ‌یک بچه پیش‌خدمت می‌بخشد. حالا که در ملک آزاد هستید اقلا حرف را صاف و صریح بگویید. چه ضرور این وزرای بدبخت را در نظر عوام هدف تیر ملامت قرار بدهید. اگر می‌خواهید به پادشاه و به ایران خدمت بکنید بنویسید؛ ای شاه! جوانان این عصر دیگر چندان میل به خریت ندارند، بوی آدمیت شنیده‌اند و از شما دولت و زندگی و قانون می‌خواهند.




نمره هشتم– تاریخ ذکر نشده است.

بعضی زن‌های محترم در ترویج آدمیت حقیقتا کرامت می‌کنند


نصف هر ملت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمی‌رود مگر به‌ معاونت زن‌ها. زن‌های ایران باید ملائکه ترویج آدمیت باشند. وجود آنها را در هر مقام باید خیلی محترم داشت. یک زن که آدم باشد می‌تواند بقدر صد مردِ عاقل از برای پیشرفت آدمیت مصدر خدمت بشود. چنانکه الان در طهران و در چند ولایات ایران بعضی زن‌های محترم در ترویج آدمیت حقیقتا کرامت می‌کنند. حالا که در ایران بسی مردها زن شده‌اند جای آنست که زن‌ها به شوهر‌های خود قدری درس مردی بدهند.


نمره هفتم– تاریخ ذکر نشده است.